توی یک سالی که گذشت واقعا هیچکاری نکردم... خیلی ناراحتم ازین بابت
یه تابستون رو کامل استراحت کردم؛ بعدش تصمیم گرفتم برای کنکور بخونم یه شروع فوق العاده داشتم تصمیم داشتم رشته تغذیه قبول شم اما یکم تحقیق کردم دیدم از طریق رشته های دیگه ایم میشه در ارشد تغذیه خوند
مثلا لیسانس پرستاری گرفتن و ارشد تغذیه خوند
برای تحقیق رفتم پیش دکتر تغذیه ای که چهار پنج سالیه تحت نظرشم ، فوری بهم گفت تغذیه نخون!
و پیشنهاد داد که توی خارج از کشور توی رشته مورد علاقم تحصیل کنم، خب مادرم راضی نمیشد... پس قرار شد آقای دکتر با مامانم صحبت کنه تا راضی شه
دیگه بیخیال کنکور شده بودم و یک ماه طول کشید که مامانم راضی شد
خلاصه سرتونو درد نیارم یکم طول کشید و این طول کشیدنه خیلی به ضررم شد چون من آبان شرو کردم خوندن زبان ایتالیایی و باید تا اسفند کلی میخوندم اما واقعا زمان کمی بود و منم نتونستم
یک سال عقب افتادم
اذیتم میکنه یه چیزایی ... که چرا هیچ کاریو نمیتونم تموم کنم درباره زبان ایتالیایی ترسش به جونم افتاده؛ در کل روحم خستس
خیلی درس نمیخونم
کار مفیدی نمیکنم
روم نمیشه از بابام پول بگیرم
برچسب : نویسنده : bi-esm13 بازدید : 107