امروز همشو دارم
توی دبیرستان عمیقا دوست داشتم این اتفاق بیفته دوستام منو مسخره میکردن... موقع جزوه نوشتن من تا جایی که میتونستم کلمات رو انگلیسی مینوشتم و اوناییم که بلد نبودم فارسی! یه چیز فوق العاده مسخره... شبا درباره تک تک کشورا توی ویکیپدیا میخوندم!
این ها همه درحالی بود که حتی مثلا تهران هم نرفته بودم چه برسه یه کشور خارجی؛ پامو از خاک ایران اونطرف تر نگذاشته بودم، البته وقتی که سال دوم دبیرستان رفتیم شلمچه اردوی راهیان نور بهمون گفتن این سیم خار دارها مرز بین ایران و عراقه، منم رفتم نزدیک سیم خار دار ها پامو هر جوری بود رد کردم که حداقل پامو از ایران بیرون گذاشته باشم برای یه دفعه!
راستش هنوز آرزوهام تموم نشدن انسان متوقف نمیشه
آرزو دارم در لحظه زندگی کنم، شادتر باشم، نگران بالا و پایین شدن یورو دلار طلا و... نباشم، یه خانواده فوق العاده برام خودم بسازم یه خونه بزرگ داشته باشم و...
زور گیری...برچسب : نویسنده : bi-esm13 بازدید : 110